نمونه اشعار محمد رضا شفیعی کدکندی
از حلب تا کاشغر میدان ظلمت بود آن روزی که تو خون واژه را با نور آغشتی تو سخن را سحر کردی در سحر دوشیزگی دادی آه عاشق را همیشه…
از حلب تا کاشغر میدان ظلمت بود آن روزی که تو خون واژه را با نور آغشتی تو سخن را سحر کردی در سحر دوشیزگی دادی آه عاشق را همیشه…
من و شعر وجوبار رفتیم و رفتیم به آنجا رسیدیم آنجا که دیگر نه جای پای کس بود و نه آشنا بود درختان به آیین دیگر و مرغان به آیین…
آن صداها به کجا رفت صداهای بلند گریه ها قهقه ها آن امانت ها را آسمان آیا پس خواهد داد؟ پس چرا حافظ گفت آسمان بار امانت نتوانست کشید نعره…
۱ از یادها برهنه و در بادها دوان همپای و پویه نفس گرم آهوان می کوچم از رهایی در چشم کوچه ای کانجا سراچه ها همه لبریز هجرت اند و…
به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز فرو ریخت پرها نکردیم پرواز ببخشای ای روشن عشق بر ما ببخشای ببخشای اگر صبح را ما به مهمانی کوچه دعوت نکردیم ببخشای اگر…
بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب که باغ ها همه بیدار و بارور گردند بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید به آشیانه خونین دوباره برگردند بخوان به نام…
به کجا چنین شتابان؟ گون از نسیم پرسید دل من گرفته زینجا هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟ همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم به کجا چنین…
پس از چندین فراموشی و خاموشی صبور پیرم ای خنیاگر پارین و پیرارین چه وحشتناک خواهد بود آوازی که از چنگ تو برخیزد چه وحشتناک خواهد بود آن آواز که…
وقتی که فصل پنجم این سال با آذرخش و تندر و طوفان و انفجار صاعقه سیلاب سرفراز آغاز شد باران استوایی بی رحم شست از تمام کوچه و بازار رنگ…
صبح آمده ست برخیز بانگ خروس گوید وین خواب و خستگی را در شط شب رها کن مستان نیم شب را رندان تشنه لب را بار دگر به فریاد در…