
صبر و قرارم دگر بیک نظر امشب
از تن و جانم ربود شوخ شکر لب
کاکل مشکین بدوش اوست نه بالله
هشته به سر آن نگار عنبراشهب
موی پریشش به عین طرفه کمندیست
یا که ز مه واژگون شده است دو عقرب
بر جهد از گوی عاج صفه سیمش
زان صنم گلذار سینه و غبغب
دوش بُدم من غریق بحر تفکر
خواب مرا در ربود در وسط شب
دیدمش آن یار بیوفا و ترش خو
آمد و بنشست و تکیه داد به معضب
گفت ز حجران من تو چند بسوزی؟
بحر شود بعد از این ز وصل معذب
گفتمش آخر دو بوسه ای تو عطا کن
زخم دلم را بنه دوای مجرب
شوق جمال بتان به جهد صبوحی
گر بنماید دو صد کتاب بمکتب