نمونه اشعار رضی الدین آرتیمانی

شنیده‌اید میان دو قطره خون چه گذشت
گه مناظره، یک روز بر سر گذری

یکی بگفت به آن دیگری، تو خون که‌ای
من اوفتاده‌ام اینجا، ز دست تاجوری

بگفت، من بچکیدم ز پای خارکنی
ز رنج خار، که رفتش بپا چو نیشتری

جواب داد ز یک چشمه‌ایم هر دو، چه غم
چکیده‌ایم اگر هر یک از تن دگری

هزار قطرهٔ خون در پیاله یکرنگند
تفاوت رگ و شریان نمیکند اثری

ز ما دو قطرهٔ کوچک چه کار خواهد ساخت
بیا شویم یکی قطرهٔ بزرگتری

براه سعی و عمل، با هم اتفاق کنیم
که ایمنند چنین رهروان ز هر خطری

در اوفتیم ز رودی میان دریائی
گذر کنیم ز سرچشمه‌ای بجوی و جری

بخنده گفت، میان من و تو فرق بسی است
توئی ز دست شهی، من ز پای کارگری

برای همرهی و اتحاد با چو منی
خوش است اشک یتیمی و خون رنجبری

تو از فراغ دل و عشرت آمدی بوجود
من از خمیدن پشتی و زحمت کمری

ترا به مطبخ شه، پخته شد همیشه طعام
مرا به آتش آهی و آب چشم تری

تو از فروغ می ناب، سرخ رنگ شدی
من از نکوهش خاری و سوزش جگری

مرا به ملک حقیقت، هزار کس بخرد
چرا که در دل کان دلی، شدم گهری

قضا و حادثه، نقش من از میان نبرد
کدام قطرهٔ خون را، بود چنین هنری

درین علامت خونین، نهان دو صد دریاست
ز ساحل همه، پیداست کشتی ظفری

ز قید بندگی، این بستگان شوند آزاد
اگر بشوق رهائی، زنند بال و پری

یتیم و پیره‌زن، اینقدر خون دل نخورند
اگر بخانهٔ غارتگری فتد شرری

بحکم نا حق هر سفله، خلق را نکشند
اگر ز قتل پدر، پرسشی کند پسری

درخت جور و ستم، هیچ برگ و بار نداشت
اگر که دست مجازات، میزدش تبری

سپهر پیر، نمیدوخت جامهٔ بیدار
اگر نبود ز صبر و سکوتش آستری

اگر که بدمنشی را کشند بر سر دار
بجای او ننشیند بزور ازو بتری

اشتراک گذاری:

ابوالقاسم کریمی

شاعر _ نویسنده _ فعال محیط زیست
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها