
تا چند پیش ناز تو باید نیاز کرد؟
بر ناز خود بناز که نازت کشیدنی است !
چشمت نظر ز لطف به عاشق نمی کند
چون آهوی خطائی کارش رمیدنی است
از شربت زلال دلت کام دل برآر
سرچمه ی حیات زلالت چشیدنی است
خوشدل مرا نمای به دشنامت ای حبیب
چون حرف تلخ از لب شیرین شنیدنی است
بر نقد جان دو بوسه ز لعل تو خواستم
گرچه گرانبهاست ولیکن خریدنی است
مانع مشو ز لعل لبت بوسه خواستم
هر شکّرین لبی نمکین شد چشیدنی است
جز من هر آنکه دست صبوحی به تو فکند
قطعش نما ز دوش که دستش بریدنی است !