اشعار ابوالقاسم کریمی
من آن دریاچه خشکم که از باران گریزانمهمان گاوی که در زندان تقدیرم نگهبانم نه حس زندگی دارم نه میل صحبت از تغییرفقط می بارد از چشمم شرار ِ روح…
0 دیدگاه
سپتامبر 11, 2023
من آن دریاچه خشکم که از باران گریزانمهمان گاوی که در زندان تقدیرم نگهبانم نه حس زندگی دارم نه میل صحبت از تغییرفقط می بارد از چشمم شرار ِ روح…
من یه درخت تنهام تو قلب یه بیابوندل من از دیوای آدم نما شده خون مردن و زنده موندن فرقی واسم ندارههر روز رو دوش خستم بارون غم می باره…
نام ترانه:گرگ های آدم نما رها شدم تو جنگلی که اسم اون زمینههر جا نگا میکنم گرگی توی کمینه نبض زمین تو دست گرگای آدم نماسبغضی که تو گلومه نفرت…
اینجا فضای زندگی شعری بلند و مبهمهکه واسه ی سرودنش ردیف و قافیه کمه ما قُلکه آرامشو با گریمون پُر میکنیمسیسد روز از هر سالمون ماه عزا و ماتمه هر…
من یه درخت تنهام تو قلب یه بیابوندل من از دیوای آدم نما شده خون مردن و زنده موندن فرقی واسم ندارههر روز رو دوش خستم بارون غم می باره…